به نام او و برای طُ
اشمئزازِ قیآورِ بوی خون، یگانه ویژگیِ منحصربفردِ اینجاست؛ ردهی خونآشامان قدرتمندترین دسته در طبقهی جانوران این دوراننند بیرقیب.با هئیتهایی چون مایان اما طعامشان خون، دادارشان پول، لذتشان خنیای ضربِ پول است. با چاشنیهای متلون خوناسکناس، خونسکه، خونطلا، خونسفید، خونسیاه، خوندینار، خونمسکوک، خونجان، خونناموس، خونمرگ و بر همین قیاس تا بیشمار… .در تشریح لاشههای متحرکشان همین بس که در بطنشان چند عضو بیش نیست: معده، روده، آلت تناسلی و مقعد و قوه بینایی ندارند. ظاهری آراسته و خوش پوش و باطنی عفن دارند و چاره تنها دوری گزینش است تا بوی مرگ نگیرد بودن. شفقت واژهایی عجیب و غریب است در فرهنگ بودنشان و سخت بیگانه با آنان. دربرابر قیافههای کریهشان نقاب است که زیر آن آیینه قرار دادهاند تا مبادا به جز خود توانِ دگربینی را حتی تجربه نمایند لذاست که غیرازخود برایشان معنا ندارد و ظلمآبادی که برای خویش مَسکن نمودهاند جای یک جانور بیشتر نیست…
تنها راه نجات فرار… و همین که تو میدانی کافیست و من …
و این داستان ادامه دارد با من بمانید.
آنِ 14