به نام او و برای طُ
باورش بود که میبیند. رقتِ حاصل از بودنی چنین محقرانه جان میسوزاند جای دل. گرگ سیاهِ ناشنوا به خونخواهی آمده بود. چه میشود گفت به هر روی اینجا و اکنون آخرالزمان است شهر جولانگاه گرگانِ خیری است که برای وصل آمدهاند. همنوعخواری در قحطی، ذاتی گرگان است. این گروه پس از خونآشامان وسیعترین جمعیت دورانند. تا به اکنون 38 زیرگونه از آنان شناسایی شدهاند که در توحش، درندگی، وحشیگری به کمال با یکدیگر همسانند همذات. علاقه بسیاری به اجتماعات خود دارند، که هسته اصلی گرگها از یک خانواده متشکل از یک زن و شوهر و فرزندان است که چند خانواده تشکیل گله داده و زیست میکنند. آن روزتوله گرگ قلبش خش برداشته بود و گرگ سیاه پرچم افراشته بود.
چقدر رقتآورند جانورانِ معاصرِ ما…
همین که طُ شاهد هستی، کافیست و من…
و این داستان ادامه دارد … با من بمانید.
آنِ 21