این‌جا و اکنون آخرالزمان

به نام او و برای طُ

غریزه‌مداری از جمله مشخصه‌های دورانِ جانورانِ این‌جایان و اکنون‌یان است که فراموشی راه بر بودنِ انسانی‌شان چنان مسدود نمود تا منجر به مرگ انسان گشت لذا از غرائز، حیوانیتِ آن ماند و بس. نسیان او را به غفلت و طُ را به انزوا کشانید و دردِ حیوان-زیستی آغاز شد.   امان از درد بی‌درمان، راهِ بی‌پایان و اجبار بر هم‌زیستیِ با انسان‌نمایان؛ که دردش، درد است اما چه دردی!!!!! راهش پیداست اما چه راهی!!!!! و جبری که مرگ آور است و جانسوز. میلِ بقاء بر مسنَد، قدرت، کثرت، ثروت، شهوت، شهرت، زاد و ولد و … در گله گُرگان چه محشری برپاست، (جایتان-ناخالی‌،) بر حفظ و نجات نسل با تلنگری می‌درند و خون به هوا می‌کُنند، دیدنی لیک دهشتناک است رسم گرگ‌ها و ددان در دفاع از توله‌های‌شان به وقت خطر. باورشان تنها نابودیِ فاعلِ گویای چشم بالای ابروست؛ و دیگر درندگان نیز برهمین اسلوب برقرارند. دورباد از شما ای نیامدگان، درین توحش‌خانه دیدنی، چنین خون‌ناک. 

همین که طُ بینایی کافی‌ست و من …

 و این داستان ادامه دارد … با من بمانید

آنِ 29

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

error: Content is protected !!