این‌جا و اکنون آخرالزمان

به نام او برای طُ

نور بُعد ندارد به هنگام تابش؛ بی‌مانع، تا ابد پیش‌می‌راند. غربت-وطن، حقیت-واقعیت، بود-نبود، مرگ-زنده‌گی و اما نور یا ظلمت ازین سنخ مستثنی‌است. جفت‌نگاره‌هایی به معنا واحد و به مجلد دوگانه‌هایی عجین با ادراک. ایلیا فرمود: ” ثروت در غربت وطن است و فقر در وطن غربت است”و پس از این کلام سکوت است و بدین منوال مابقی هم، چنین. ولیک نور و ظلمت متجانس نیست با هیچ دوگانه‌ایی. نور فِراغ ظلمت نیست، نور، نور است یا هست یا نیست. امان از فقدانِ نور که برابر با هیچ‌ست در این ظلمت‌ستان؛ عدم‌ش، حتی راه تنفس را نیز مسدود کرده است. درین سیاهی گل‌ها را سیلی می‌زنند این نابینایانِ ظلمت-زیست.

همین که طُ از تبار نوری، کافی‌ست.

و این داستان ادامه دارد … با من بمانید

آنِ 49

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

error: Content is protected !!