به نام او برای طُ
بیصفتی؛ وصفیست غنی: مشتمل بر حراملقمهگی، نمکنشناسی، ناسپاسی، نامرامی، نافهمی و مدهوش گشتن در سماعِ حرامخوارگی و غرق در مستیِ سیاست بازیهای نجس که بوی عفن میدهد آنچه استفراغ میکنند با زبان. به زبان راندن اراجیف تازه شغلِ شرافتمندانهی اینانست در آنجا و اکنون، تا چه رسد به مابقی. به زبانرانیِ “گوشتتلخ” اما به معنای نگاهی به تاریخ مصرفِ گویندهی این ترکیبست و البته بازنگری بر شناسنامهاش. درین ظمتسرای نابینایان و ناشنوایان، رودهپراکنی و هزرهگویی رایج، و حرف مفت اما بهایش بر برخی بسیار گزاف؛ به بهای بیحرمتیِ میخ و دیوار است و کوچه و خاک. سفید به یاوه؛ سیاه، و نور به لجنگویی ظلمات نخواهد شد، به ضرارت دچارند و به ظلالت عجین این کوردلانِ نور ناآشنا نفرین بر دهانی که به قی باز میشود.
همین که طُ، هم شنیدی و هم دیدی، کافیست بر زخمی دگر بر جگری که برای تو خونسکوتست .
و این داستان ادامه دارد، با من بمانید…
آنِ 50