این‌جا و اکنون آخرالزمان

به نام او برای طُ
نفس‌های زمان به شماره افتاده بر شوق وصال ِ یومِ قرار؛ قرار اما نبود چنین که هست. قول بر آرامیدن بود و بر سبزینگی. در این‌جا و اکنون سیاهی عهد بر قرار ننمود و شکست آنچه کیمیای بقاء بود. ایلیا ایلیا ایلیا عهدشکنان شکستند و بردند آرام را از قرار ما. مستقر شدند و شدند سوارِ بر قرار. آن‌جا و دیرینیان خُرد نمودنمان و این‌جا و اکنون ما در آخرِ این زمان دست بر دیوار غم ساییده و فریاد نجات سر‌می‌دهیم. کرزدگان و کورزدگان ِ دوران ما مسخ شده‌اند بر بودنِ حیوانی‌شان و بدا که بر این بودن بر فرح استوارند و بر نا‌پشیمانی مُصرند و خم به ابرو نمی‌آورند تا مرگ شود چاره‌ بر چنین مرگ‌زیستی.
همین که طُ برقراری کافیست.
آنِ 53

 

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

error: Content is protected !!