این‌جا و اکنون آخرالزمان

به نام او برای طُ

عبور از بغض-مرگیِ ایامِ نبودنی دل-گداز را که برنشماریم؛ “ما” بدین معنا هجو است و برده-زمانی. در هیچستانِ انسان‌نمایان حیوان، امان است و “درد” بی‌درمان. نگاهِ هیچ-آلودِ نبودنی به بود انگار. هستی‌مان از هست بودنِ طُ‌ست و بغض‌مان نیز هم. “عادت” انیس‌مان و آه ندیمش. امر، امرشماست و خواست، خواست “او” . ما این‌-زمانیان اما ملازمِ تَحَسریم و مونسِ رشک از عدالتی که می‌باید می‌بود و اسطوره گشته در نگرشی باستانی.

یادمان هست بر هشدارِ “او” بر “مال” و “فرزند” ولیک نیست حواسمان و سخت دل-شکنیم. 

همین که طُ به چگونگی‌هایمان واقفی، کافی‌ست.

و این داستان ادامه دارد با من بمانید…

آنِ 55   

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

error: Content is protected !!