به نام او برای طٌ
درین حیرتستان افسون, سیاقست. ندارانی متحیر ، دارندگانی متحجر، دل را سزاوارِ گسستن و زبان را به یخی سیال عایق نمودند مبادا از زخم بیان او درامان باشد هوا-گذری.
زمان، بیارزش و زبان، ثمین است. حرف مفت خروار خروار و منطق تومنی دوزار. حرافان دکاندار و فکوران محجورند. عوام فریبی پیشهی سفلگان و انزوا سهم اندیشهورزانست.
همین که طُ فخر دورانی کافیست.
این داستان ادامه دارد با من بمانید…
آنٍ 66