به او برای طُ پدرم بر این جهان چشم بربست و آرام و زیبا از این دنیا رفت. بابای قشنگم خدا نگه دارت باشد. هر شنبه سرقرارمان خواهم ماند تا زمانی چشم بر این دنیا نبسته باشم به امید دیدار در جهانی که هنوز من نیامدهام آن 62 …
پست وبلاگ
جهان مملوِ از جای خالیِ طُ ست … The world is full of your vacantness Le monde est plein de votre vacance Die Welt ist voller deiner Leerstand …
و باز دگر روزی نو، خبر هولناک نیامد!!!. میدانم که میآید و سرانجام حادثه مرگ درختان بر همگان آشکار خواهد شد و عالمیان صدای زجه درختان را خواهند شنید. بیداری عزیزم ؟ بله مامان فقط نمیدونم چرا اینجای دستم میسوزه چیزی نیست دخترم وظیفهی تیغ گلها خلیدنِ چرا مامان ؟ آخه من عاشق گلهام بند دلم! پماد تا دقایقی دیگر اثر میکند، چشمان زیبایت را ببند و آرام باش عاقبت تبر به دستان سنگ دل خواهند فهمید دورافتادگی از نور …
صدای باران زوزه کشان فراسوی دیوار گندم را به خویش آورد، سمفونی قطرات در میهمانیِ ابرها اشک پنهان میکنند و شیشه را لمس. سرشک مِه لمس را بر نمیتابد و صدای زاری ابرها رعد را به گوش میخراشد. در نفی بازنگری همان بس که انسان به وسعت خاطراتش وسیع گشته است، او این را هنوز نمیدانست؛ که غرش برق هایش کم از رعد نداشت. گندم تنها بود در آن شبآشوب، پدرام دیر کرده بود در شبی سرنوشت ساز برای گندم …
به نام او و برای طُ همین که تو هستی کافیست . و اصل تمامی داستانها همین است… …