درد مشترک

و نبودت درد مشترک است هنوز

و ما از خودبیگانگان ، 

توانِ فریاد از کف‌مان رفته است.

اینک این‌جا 

این منم انسانی تنها گشته با عزلتِ خویش

و با تمام توان بانگ بر می‌آورم

ای شاعر آزاده

خورشید هنوز طلوع نکرده است 

و

دیگر آرزویی جز *او* افسانه‌ایی بیش نیست.

راحت بخواب که مردمان ما خوابزدگی را به جان خرسندند . 

برای طُ

انسان بودن

فرمول انسانیت

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

error: Content is protected !!