به نام او و برای طُ
یادم هست هنوز، که پیش از کنون دَدان بودند و انسانها در اشتراک به نَفَس و حیات. چه شد که اختلاط تفارق را محو نمود و نسل ما نفهمید سّرِ تداخل را، چیزی شبیه فاجعهی فرابنفش در تابش جسم سیاه بر طول موجهای فرهنگی. در جانداری، -اشتراک- شرطِ بودن نیست. جان-دار و جانور به اتحادی محیرالعقول رسیدند و کسوف حاصل شد. سدا رمز شب گشت و عبور ناممکن. انسان جانداری شد از راستۀ پستانداران با ده انگشت کارساز، که روی دو پا راه میرود و به سبب داشتن مغزِ پیشرفته قادر به تکلم است فارق از فهم و معنا اینبار اما… و ایندَم از همان آن آغاز شد به اختفای حقیقت.
همین که طُ حقیقت را میدانی کافیست و من …
و این داستان ادامه دارد … با من بمانید.
آنِ 10