این‌جا و اکنون آخرالزمان

به نام او و برای طُ

نشاط !! هه !! انبساطی جاهلانه بود در باروریِ موجودی بی‌صفتِ و نابخرد؛ هنوز زمان بود و نسل ما اما با شتاب رو به انقراض. دُور دُور آنان بود و ما همچون اکنون ساکت… جای زخمِ بودنشان در یاد چون خوره تاکنون نیز جان می‌خورد و خون قی می‌کند.

 دوال، سالوس، ظاهرنمایی، منافقت، دروغ‌پردازی، اندک نشانِ بارزی از بوی تعفنِ زیست‍شان بود این چندزیستانِ مکارِ بی‌رحم… .خودبینانِ متوهمِ حسدناک همنشینان درستی بود برایشان. جمعیتی درخورِ فرار و خطرناک که رحم را حتی بر کودکان خویش حرام می‌دانستند.  

لعن بر آنانی که منجر به حبس ما شدند در بانگِ سکوت تا بدین جایی که ناکجا‌آباد است در انتهای جرس؛ وهمِ خرسندی را هم ربودند تا رسیدن به مرگ انسان. 

و همچنان جانوران به زمان خود ادامه می‌دهند … 

همین که طُ آگاه به وضعیت ما هستی،کافی‌ست و من …

و این داستان ادامه دارد … با من بمانید. 

آنِ 12

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

error: Content is protected !!