این‌جا و اکنون آخرالزمان

به نام او و برای طُ


فراپیشِ مرگ انسان به هنگامه‌ی تسهیم جانوری، او هنوز جاندارِ رده‌بندی شده نبود. شبی که قرار بر شادمانی بود و میلاد طُ. رفتیم که با دلی خون، دهانی مُهروموم و دلی‌افگار شادی-نمایی کنیم. معبر، مملو از جانورانی در دسته‌بندی‌های خود سرآمد، مشغله‌مندِ نشخوار در زیستی معقول با هم‌سانان خود سردرآخور با ... وَه از این نسبت‌های طلاییِ جگرخراشِ جان‌کاه. درین معرکه اما خانمی زیبا چون ماه در آسمان بی‌ستاره درخشید الحق که در میان آن ازدحام خانمی و اصیل‌زادگی تنها برازنده بانو لیلا بود. از برآمدگی‌های زیبای دستانش شرافت چون آبشارِ نور جاری بود. چهره‌ایی فروغ‌شید و نوایی کهکشانی...از نوع جانداران بود لیک از آسمان چراکه ستاره از نگاه‌ش می‌پاشید و نسیم می‌بارید از نفس‌هایش؛ دلنشین بود و روح‌نواز چون شمیمِ اولین نگاه پس از هجرانی تلخ.


همین که طُ هم دیدی کافی‌ست و من ...


و این داستان ادامه دارد با من بمانید.


آنِ 13            

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

error: Content is protected !!