ین‌جا و اکنون آخرالزمان

به نام او و برای طُ

 دورویی، نفاق، تزویر و سالوس از … نه! اشتباه کردم. هزار چهره‌گی از افتخاراتِ حضراتِ دوران است. بدخواهند این هزاررنگانِ عشقم-عشقم‌گو، خندانند و از بودنشان شاد. بطن‌شان متعفن و لباس‌های‌شان بوی شوموخ می‌دهد. هر ثانیه بر یک سبیل هستند و متناسب با آن، همان نقاب. جاهلانی متمدن‌نما، که دل می‌سوزانند و فخر فروشند و جان می‌کاهند. چشمان این موجودات تنها پایین را می بینند و قلب‌هایشان گاراژ است. سیاهند و نقاب سفید بر چهره دارند؛ خائنند و روبندِ عشاق به صورت دارند.حسدپیشه‌اند و خیرخواه‌نما، گرگ‌ند و میش‌نما؛ جانورانی که در هماوردِ با آفتاب‌پرست‌ها هماره پیروزند. 

و چه سخت دورانی است همزیستی با هزاررنگان و همین که طُ هستی کافی‌ست و من …

 و این داستان ادامه دارد … با من بمانید

آنِ 31

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

error: Content is protected !!