این‌جا و اکنون آخرالزمان

به نام او و برای طُ

زنده را، زنده‌گی نیازی بی چون و چراست اما این‌جا و اکنون در شهر سیاهی، مرده‌گان، زندگی می‌کنند. روزمرگی ارزش است و روز-زیستی عادت؛ الفت یافته‌اند با ارزشِ هیچ . زادو ولد رسم و گُذرانِ ایام آئین‌شان؛ ای وای بر بودنی چنین غمناک. فخرشان مال و شرف‌شان دفاع از توله‌هایشان است. می‌دَرند و خون-پاشی رسمِ دفاعی‌شان است. موجوداتی به غایت رِقت‌انگیز و به نهایت بی‌رحم. 

همین که طُ ناظر هستی کافی‌ست و من …

 و این داستان ادامه دارد … با من بمانید

آنِ 33

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

error: Content is protected !!