به نام او برای طُ
به شهربازماندگانِ غربت، نگاه که نه، نیمنظری اعجازِ بر سوخته-خواهانِ طُست؛ درین گرمایِ جانسوز معنا. بازتابِ خورشید سایهبانِ مهجوریست و ما سایهگاهش. برگزیدگان به آنی بر صف برگذشتگان تکیه نموده و ما حیران. سرگشتگانِ جان از سرگذشته!!!!
نه! نظاره راهش نیست. حوصلهی زمان را سَربریدیم بیرخصت از صاحبش. بوی نایِ شکیباییمان گوش زمان را پر کرده و ما دیدهبان. رفع اصل نمینماید تکیه بر فرع آن تا خوندرمانی شود چارهایی بر نا چارگان. همه بُهت-خواریم و سرگردانتر از همیشههای تلخ بودهایمان درین بختستان نوباوه عروسِ بیداماد.
همین که طُ صاحب زمان هستی کافیست.
و این داستان ادامه دارد با من بمانید…
آنِ 57