به نام او برای طُ ای یاری کننده ی ضعیفان! در اینجا و اکنون، ماییم و آنان؛ موجوداتی با دو دست، دوپا، دو چشم، دو گوش، لیک آنان دهان دارند و ما نداریم، آنان دندان دارند و ما نداریم، آنان زور دارند و ما نداریم، آنان قدرت دارند و ما نداریم، آنان میبلعند و ما نه، آنان میدرند و ما نه، آنان ظلم میکنند و ما نه، آنان میسوزانند و ما نه، آنان میکُشند و ما نه، آنان طلبکارند و …
نویسنده: Azadeh
به نام او و برای طُ “در آخرالزمان قلب مومن درون سینه آب میشود چون نمک در آب . منکرات را می بینند و قدرت جلوگیری و تغییر آن را ندارند . در میان اینان با ترس و لرز راه میرود که اگر حرف بزند او را می خورند. اگر ساکت شود دق مرگ می شود”. این را به ما فرموده بود پیامآورِ رحمت ای کاش زودتر شنیده بودیم و لبخند ذخیره می کردیم. خودمان را حرامِ بیشرافتهای معترف به …
به نام او و برای طُ کاش نباشند جای ما، آیندگان. همنوعانِ نیامده! جایتان خالی نیست. در اینجا و اکنونیها، آرامش برایشان حکم مرگ را دارد لذا از دیگر مشاغل دوران ما هیاهو برانگیزان و فریاد-به-پا-کنندگانند. اینان به شغلِ ناشریفِ اختلال آرامشدارندگان مشغولند. ایجاد اصواتِ گوشخراش، صُراخیهای مرگآور ، جیغهای روح خراش، بلواهای شیطانی، زوزههای نفسگیر، داد بیدادهای بیامان و هر صوت، آوا، صدا، و بانگِ مخلِ آسایش را با قیمتهای گزاف تولید نموده و بر مایان عرضه میدارند. مزدهای …
به نام او و برای طُ و امان از آسیب-زنندگانِ چراناپذیر که گروه دَدانند و از نسل بربرانِ اولیه. خطرناکانی که تنها با یک نگاه هر موجودی را لاموجود میکنند این بیمروتهای خانمانسوز. اینان به ضعم خویش صاحبان هستیند لذا جمیع وجودمداران اعم از موجودات زنده، موجودات ریز و انسانمانند، موجودات عاری از سازوارههای زنده، موجودات فانی و بیروح و ساکن در هوا، موجودات بیجانِ منتسب به ویژگیهای انسانی و جمیع موجوداتِ میکروسکوپی را مایَملَک خود دانسته زینروی به گونهایی …
به نام او و برای طُ نام او جمیع اوصاف نیکست، تنها او میداند و همین . محکوم به برچسب است بردن نامت یا جمیل!؛ در اینجا و اکنون. از جمله مشاغلِ دوران ما که مشغلهمندانش بیشمارند، برچسبزنانِ افترا-زن است. نانِ بهتان میخوردند و استخوان محکم میدارند به توحشِ اَنگ. ناباورانِ داوری، نامیرایی را برخود مفروضند. مشاغلِ دوران ما بدیعاند و شگفتآور و البته که بر اساس نیازِ دوران پدید آمدهاند در این یتیمستان. همین که طُ یتیمنوازی کافیست. و …
به نام او و برای طُ بُ غ ض عجیب واژهی مظلوم و مهجوریست؛ نه به بیان آمدنیست؛ و نه در کلام. شُره میکند، سُر میخورد شکسته و مفقود میشود. صامتست و بیپژواکی دیوار صوت را شکسته و در سراپردهی نگاه بر قلل ناموجودی ایستاده و اندوه رَج میزند. آبستنِ ژرفترین مفاهیم هستیست و عقیم در تقریر. حاملِ آب نشاطِ جز خویش و بیگانه با نهان. راه میبندد بر نَفَس و جان میدهد بر زمان. شگفتا !! در اینجا و …
به نام او و برای طُ شدت نور منتهیست به او. درینجا و اکنون بینایی آنسانست که شنوایی. انزوا لابد است؛ یگانه چاره بر بودن. انوار اماناند و تنها امید؛ اگر بگذارند ظالمانِ نورستیز. نگاه خصمانهی گرگها بر ما عزلتنشینان درد است و بر وجودِ ناپاکشان خنکای تکبری متکبرانه با طعمِ زخمخند. از عجایب دورانما اما وااسفاه! اشکتمساحِ گرگهاست؛ واعجبا!!!! کاش نبینند آنان که هنوز نیامدهاند… همین که طُ نوری و نورپخش و نورنما، کافیست. و این داستان ادامه دارد …
به نام او و برای طُ ماهیتِ عنصرِبودنی چنین جانخوار درین ظَلام، عزلت است و خموشی. تنهایانی دردمند و دمفروبستگانیِ دلخون. ردِ دیدشان برفراز و پایشان در زنجیر. ددان درکمیناند و بَدان به بزنگاهند. اهریمنانِ خرسند به بزمند و سُرور. انساننمایان بر مَسندند و شرافت بر دار. تمیزِِ آمیزاد از غیرش نامحتمل است. عُزلتنشینان در خُسرانند و آدمنمایان بر قدرتند سرشار از سرمستی آن. همین که راه طُایی کافیست. و این داستان ادامه دارد … با من بمانید. آنِ 36 …
به نام او و برای طُ زخمخندِ گرگان جگر سوزاند و آه، زمان به پیش گردانید. لعن بر جمعِ نفرینشدگان، که برافروختند آتش نابودیِ اینجا و اکنون را. ما ماندیم و رنجی بیپایان و دردی که درمانش طُایی و بس. همین که طُ مرهم ریشخندهایی کافیست. و این داستان ادامه دارد با من بمانید … آنِ 35 …
به نام او و برای طُ پیش از دوران ما، “شنوایی” نوعی از حواس پنجگانه محسوب شده که در طی فرآیندی، بدینگونه: صوت از طریق هوا بدل به امواج صوتی که سبب لرزش لاله گوش و تحریک سه استخوان گوش میانی و جنبندگیِ مایع در حلزون لذا سلولهای موی آن خم شده که به لرزه الکتریکی بدل گشته، توسط عصب شنوایی به مغز انتقال یافته، بدل به صوت و سرانجام فعل شنیدن را موجب میگشت. و اما اینجا و اکنون …