به نام او و برای طُ فقدانِ بودن، نبودن نیست درد است… همین که طُ اصل را میدانی کافیست و من … و این داستان ادامه دارد … با من بمانید. آنِ 19 …
نویسنده: Azadeh
به نام او و برای طُ وقاحت به کمال زیبندهترین لباس بر اندام نوعی خاص جانورانِ این دوران است. دردآفرینانِ بیمقدار که مفتخرند به توحشِ خویش و خرسندند که یارای نیش زبانشان نیست حتی مار افعی. بوی عفن میدهند و دریدگی و بیشرمی عامل است بر بودنِ غثیان آورشان. جای هیچکس اینجا خالی نیست که جایی هم بر این نوع بودن بر کسی باقی نیست. کاش تکبر!!!! که حُمقبارِشند و میسزد ترحّم بر حال این تیره از زیانآورانِ سیاه جان. …
به نام او و برای طُ صداقت را به قوانینِ مهملِ عقوبت به مفت فروختند و عذر نظم آوردند درین وحوشتانِ ظلمتزده. جنگلی که تنها روییدنی آن خارخاسکِ کُرپه جنگلی است. طبیعیست درین بیشۀ وحوشان تسلط و فروانرواییِ ظلمتیان. در غیابِ نور هر امری شدنیست همانگونه که شد و میشود تا طلوع. جَفنگگویانی هذیان-باف،متوهم و بیمایه که ثمرشان هیچ است از هیچ؛ مرگآوریِ اصل موضوع این است که این هیچزایان داعیۀ عدالت دارند. واحسرتا از فکرنادارانی که آنی تفکر برایشان …
به نام او و برای طُ ساخت بشر است آنچه ایام سال و ماه و هفته میخوانند. چهارمشنبه یا سومِ آن، مهر باشد یا تیر، میلادی یا قمری در ظلمتآباد همه ایام یکیست. صُنع بشر است واحد شمارش؛ لیک در این ناکجاآباد واحدِ پیکربندی، واحد تقویمی، واحدِ زمانی،واحد حرکتی، واحدِ نجومی، واحدِ وایابی، واحدهای عرض، جوهر، عدد، زمان، سرعت، سطح، شتاب، فشار، طول، نیرو، توان، جرم، نوع، طبع، جنس و، و، و ، … در اینجا تنها واحد شمارش حیوانات …
به نام او و برای طُ تذکار، دردِ بیامانِ اعتیادِ نوستالژیک است که روحخوار است و دلگداز. شد و شدن از خواص زمان است روندهایی پیشرو، برگشتناپدیر، عجول، متغییر و متسع به خود. انتظار را بر نمیتابد لیک معنابخش آن است. قرار بر امنیت، عدالت و رفاه بود بر نوع بشر و نه حبس در بانگِ سکوت … در ظلمت محض تشخیص که هیچ تمیز میان جانوران نیز ناممکن است و زیست در این ظلمتآباد، سختجانی میطلبد. لعن و نفرین …
به نام او و برای طُ اشمئزازِ قیآورِ بوی خون، یگانه ویژگیِ منحصربفردِ اینجاست؛ ردهی خونآشامان قدرتمندترین دسته در طبقهی جانوران این دوراننند بیرقیب.با هئیتهایی چون مایان اما طعامشان خون، دادارشان پول، لذتشان خنیای ضربِ پول است. با چاشنیهای متلون خوناسکناس، خونسکه، خونطلا، خونسفید، خونسیاه، خوندینار، خونمسکوک، خونجان، خونناموس، خونمرگ و بر همین قیاس تا بیشمار… .در تشریح لاشههای متحرکشان همین بس که در بطنشان چند عضو بیش نیست: معده، روده، آلت تناسلی و مقعد و قوه بینایی ندارند. ظاهری …