یراهای پیشانیاش شاهراه تجربه، چینههای پیرامون لبانش موجهای به ساحل خفته وجودش بستر دریای عشق، دلش! …
نویسنده: Azadeh
به نام او و برای طُ فراپیشِ مرگ انسان به هنگامهی تسهیم جانوری، او هنوز جاندارِ ردهبندی شده نبود. شبی که قرار بر شادمانی بود و میلاد طُ. رفتیم که با دلی خون، دهانی مُهروموم و دلیافگار شادی-نمایی کنیم. معبر، مملو از جانورانی در دستهبندیهای خود سرآمد، مشغلهمندِ نشخوار در زیستی معقول با همسانان خود سردرآخور با … وَه از این نسبتهای طلاییِ جگرخراشِ جانکاه. درین معرکه اما خانمی زیبا چون ماه در آسمان بیستاره درخشید الحق که در میان …
به نام او و برای طُ نشاط !! هه !! انبساطی جاهلانه بود در باروریِ موجودی بیصفتِ و نابخرد؛ هنوز زمان بود و نسل ما اما با شتاب رو به انقراض. دُور دُور آنان بود و ما همچون اکنون ساکت… جای زخمِ بودنشان در یاد چون خوره تاکنون نیز جان میخورد و خون قی میکند. دوال، سالوس، ظاهرنمایی، منافقت، دروغپردازی، اندک نشانِ بارزی از بوی تعفنِ زیستشان بود این چندزیستانِ مکارِ بیرحم… .خودبینانِ متوهمِ حسدناک همنشینان درستی بود برایشان. جمعیتی …
به نام او و برای طُ سایهنشینانِ چندگانهزیست رسمشان نادیدن است؛ کوری که هیچ؛ نور گریزند و آتشافروز. جهل آیینشان و ادعا در عین نافهمی مرامشان است. امان از اعتیاد این خوگیریِ مرگ-آلودهی عنیفِ شقی؛ اعتیاد اعتیاد است به فکر به خواندن به نوشتن به جهل به علم به خیال به خودفریبی به توهم به خوددانی به خودخوانی به خود-ترحمی به نافهمی به عادت به بی-مرامی به بی-صفتی به توحش به ظلم به نفاق به دروغ به ریا به دورویی …
به نام او و برای طُ یادم هست هنوز، که پیش از کنون دَدان بودند و انسانها در اشتراک به نَفَس و حیات. چه شد که اختلاط تفارق را محو نمود و نسل ما نفهمید سّرِ تداخل را، چیزی شبیه فاجعهی فرابنفش در تابش جسم سیاه بر طول موجهای فرهنگی. در جانداری، -اشتراک- شرطِ بودن نیست. جان-دار و جانور به اتحادی محیرالعقول رسیدند و کسوف حاصل شد. سدا رمز شب گشت و عبور ناممکن. انسان جانداری شد از راستۀ پستانداران با …
به نام او و برای طُ پیآمد مصاحبت با گروه جانورانِ انساننما جز مایعی سرخ رنگ بر دهان و دمی نمناک نیست و البته راهی هم جز فرار نخواهد داشت. سیرجانی میطلبد همنشینی با جاندارانِ غریضه-محور. ناپدیدگی عادت نه، نجاتیافتگیست از شرِ موجودات انساننما. انواعی از خونآشامانند زالو صفت و بهرهکش در تمامی آناتِ بودن در کنارشان؛ جان میکِشند و نَفَس-کُشند بیمرامانِ مگس-صفت. موجوداتی عجیب و غریب که نبودند و بود شدند، در ایام اکنون. و چه وقیح جاندارانیاند این …
به نام او و برای طُ یادم آمد نامش، لیک چه سود از بیان. آخرین ضربه چاقو زِ-یاد-رفتنی نیست. پست-فطرتِ پلید از ردهی خود-مُلاپنداران بود و از تیره خطرناکانِ بربر و البته همچنان در کلونی خویش در رده جانوریِ خود جایدارست و همچنان اتمسفر را آلوده میکند با نفسهای کثیفش. جای زخمش هنوز هم میسوزد لئمِ بدزات . فراموشی نعمت شگفتانگیزی است اگر قدر بدانیم. همین که طُ التیامبخش زخمهای من هستی کافیست و من … و این داستان ادامه …
به نام او و برای طُ تااکنون به نازکی به خاطر دارم دشمنانگیِ نورستیزان را؛ هه !! بیخردانِ نادان رنگ سیاه به خورشید میپاشیدند در غروب؛ و خرسند بودند که ما میتوانیم … . عیدشان هنگامهی کسوف بود و ظفرمندیشان را جشن میگرفتند این سفیهانِ مضحک. در شهر کلیلان، الکنها و کَران عجبا چه شوکت و جلالی دارد فستیوالِ آتشبازی. تا چشم توان دیدن دارد دخان است و برهوت؛ تعدادمان بشماره کم اما هستیم هنوز؛ هست بودنی ناباورانه لیک سوگمندانه، …